کسانی چون اوگنیا گینسبورگ، نادشدا مالندس تام و آثار و نوشتههای الکساندر سولژنیتسین که به «صدای ضعیف سکوت» معروف است. کتابهای آنها منعکسکننده تجربیات انسانهایی چون خودشان است که به دلیل اعتقاداتشان به آزادی و فردگرایی محاکمه شدند.
اما این آثارمنعکسکننده و نشاندهنده آنچه برای میلیونها انسان دیگری که مخالف رژیم استالین نبودند و به هیچ یک از فعالیتهای ضد آن شرکت نداشتند، اما به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شده یا تبعید و زندانی شدند، نیست.
فیجز یک تاریخنویس معروف دوران شوروی سابق در کتاب جدید خود با نام «نجواگران، زندگی خصوصی در دوران روسیه استالینی» به بررسی آثار گولاگ های آن دوران بر زندگی مردم عادی پرداخته است، قربانیان انبوهی که هر آن چه میتوانستند انجام میدادند تا زنده بمانند. فیجز در کتاب خود نشان میدهد که تنها افرادی که دستگیر و یا از خانهها و شهر خود بیرون رانده میشدند، قربانی جنگ نبودند.
عنوان کتاب، خود منعکسکننده فشار اجتماعی بر زندگی مردم در دوران استالین است. در زبان روسی کلمه نجواگر 2معنی دارد. یکی به معنای کسی است که از ترس شنیدن حرفهایش آهسته سخن گفته و نجوا میکند و دیگری به این معنا است که شخصی آهسته و نجواگرانه به مقامات و مسئولان، پشت سرکسی سخن میگوید.
در دوران استالین آنگونه که فیجز در کتاب خود گفته جامعه سرشار از نجواگرانی از هر 2نوع بود.فیجز در کتاب خود نمونههای بسیاری از نامه مردم را آورده، نامههایی که هزاران نمونه از آن در دوران استالین چاپ شد. در یکی از این نامهها میخوانیم: من نیکلای ایوانف، از پدرم تبری میکنم او پیش از این یک کشیش بود و طی سالها به مردم میگفت که خدا وجود دارد و به همین دلیل من تمام ارتباطاتم را با او قطع میکنم.
بیشتر جوانان در دوران استالین همینکار را میکردند. آنها اغلب ادعا میکردند که والدینشان مرده و یا فرار کردهاند و آنها را ننگ خود میدانستند. در خیلی موارد نیز والدین از فرزندانشان میخواستند تا چنین نامههایی را بنویسند تا بتوانند تحصیلات عالی خود و یا پیشرفت حرفهایشان را ادامه دهند.
جدال استالین برای ترساندن مردم حد و مرزی نداشت. فیجز در کتاب خود داستان پاولیک موروزوف یک پسر نوجوان را بازگو میکند که توسط بزرگان خانواده به قتل رسید. او پدرش را به ارائه اسناد جعلی به کولاکها –مزرعهداران ثروتمند زمان تزار روس- متهم کرد و موجب شد پدرش تبعید و پس از مدتی کشته شود.
پس از مرگ او مطبوعات تبلیغات وسیعی پیرامون او به راه انداختند و از ماکسیم گورکی خواسته شد تا بنای یادبودی برایش بسازد چرا که این پسر به گفته آنها فهیمده بود که رابطه خونی نیز ممکن است دشمن خونی انسان باشد و چنین شخصی را نباید نادیده گرفت.الکساندر تارکوفسکی نیز نمونهای از کسانی است که راه خود را از خانوادهاش جدا کرد.
او یک شاعر مشهور و سردبیر مجله ادبی «دنیای جدید» بود. این مجله که در دوران خروشچف در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 چاپ میشد، و خاطرات و نوشتههای آیلا ارنبورگ و سولژنیتسین در آن به چاپ میرسید. پدر و برادران تارکوفسکی به دلایل سیاسی در سال 1930 دستگیر شدند اما او چون میخواست کار ادبیاش را ادامه دهد ارتباط با آنها را منکر شد.
تارکوفسکی در نامهای به آنها چنین مینویسد: « من نه یک وحشی و نه یک حیوانم. از شما میخواهم که مقاوم و صبور باشید.» او آنها را متقاعد میکند که با وی ارتباطی نداشته باشند. 2 ماه بعد پدرش از تبعیدگاه فرار میکند تا پسر بیگانه و جدافتادهاش را پیدا کند. تارکوفسکی نیز او را به پلیس لو میدهد و میان خانوادهاش و انقلاب یکی را انتخاب میکند!
قهرمان تراژیک کتاب نجواگران، نویسنده معروف کنستانتین سیمونوف است که در دوران استالین یک شاعر، روزنامهنگار و نویسنده موفق بود. فیجز ، سیمونوف را شخصیت اصلی کتابش میداند، کسی که برای دستگاه تبلیغاتی کرملین کار میکرد و دستگیری خالههای دوستداشتنیاش و ناپدید شدن همکاران و دوستانش موجب شد که او از حکومت استالین ترس داشته باشد. اما او پس از مرگ استالین در 1953 و در حالی که بیشتر نویسندگان، استالین را به چالش میکشیدند، همچنان وفادار به استالین باقی ماند. اما کمکم از ترس و بزدلیاش نادم و پشیمان شد و در انتهای حیاتش شروع به نوشتن خاطراتش کرد.
کتاب نجواگران یک فرصت غنیمت است چرا که بازماندگان آن دوران کسانی که بین سالهای 1917 تا 1925 به دنیا آمدهاند مردهاند و حکومت پس از شوروی سابق نیز تلاش میکند تا تاریخ استالینی را صیقل دهد. فیجز با کمک انجمن خاطرات- یکی از معدود مؤسسات آزادی است که در دوران پروستاریکا میخائیل گورباچف بهوجود آمد و تاکنون به فعالیت خود ادامه میدهد- فهرستی از محققان را تهیه کرد.
آنها مصاحبههای بسیاری را با بازماندگان گولاگها و خانوادههایشان انجام داده و نامهها و اسناد بسیاری را جمعآوری کردند. قربانیان همیشه شاهدان خوبی نیستند. اما به کمک فیجز این بازماندگان سکوت خود را شکسته و با صدای بلندتر از نجوا سخن گفتند.
نیویورک تایمز – 25 نوامبر2007